Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7835 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to link hands
U
دست بهم دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
on all hands
U
بهرطرف
of all hands
U
ازهمه طرف درهرحال
to come to hands
U
دست به یخه شدن
all hands
U
همگی اماده همگی
all hands
U
کلیه پرسنل
hands on
<adj.>
U
کارآمد
hands
U
crew
off one's hands
U
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
second hands
U
عاریه
second hands
U
مستعمل دست دوم
second hands
U
کار کردن
of all hands
U
ازهرسو
hands
U
قدرت توپگیری
second hands
U
نیم دار
hands on
U
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands down
<idiom>
U
on all hands
U
ازهمه طرف
hands-off
U
دست نزنید
hands down
U
بدون کوشش بسهولت
hands down
U
بدون احتیاط
hands-on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-off
U
دست زدن موقوف
hands off
U
دست نزنید
hands off
U
دست زدن موقوف
hands-on
U
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
off one's hands
<idiom>
U
از شر چیزی خلاص شدن
on all hands
U
ازهرسو
hands off
<idiom>
U
old hands
U
ادم با سابقه و مجرب
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
to strike hands
U
دست پیمان بهم دادن
lay hands on something
U
چیزی راتصرف کردن
duty hands
U
گروه نگهبانان
duty hands
U
نگهبانان
imposition of hands
U
دست گذاری
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
it injured his hands
U
بدستهایش اسیب زد
join hands
U
توحید مساعی کردن
joint hands
U
شریک شدن
joint hands
U
تشریک مساعی کردن
lay hands on something
U
بر چیزی دست یافتن
lay hands on something
U
چیزی را یافتن
lay hands one someone
U
دست روی کسی بلند کردن
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
lay hands upon something
U
چیزی راتایید کردن
imposition of hands
U
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
open hands
U
سخاوت
open hands
U
دست باز بودن
To wash ones hands of somebody (something).
U
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
To rub ones hands.
U
دستها را بهم مالیدن
(one's) hands are tied
<idiom>
U
lay hands on something
<idiom>
U
یافتن چیزی
lay hands on someone
<idiom>
U
صدمه زدن
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
wash one's hands of
<idiom>
U
ترک کردن
chafe of hands
U
ساییدگی پوست دست ها
hands of Fatima
U
طرح دستان فاطمه
[نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
someone's hands are tied
<idiom>
U
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
My hands are tied.
<idiom>
U
دستهایم بسته اند.
If I lay my hands on him.
U
اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
To shake hands with someone.
U
با کسی دست دادن
To seize with both hands.
U
دودستی چسبیدن
to clasp hands
U
دست بهم زدن
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
to clasp hands
U
دست یکی شدن
to lay hands on
U
دست زدن به
to lay hands on
U
دست انداختن بر
to shake hands
U
دست دادن
wash your hands
U
دستهای خود را بشویید
deck hands
U
ملوان ساده
deck hands
U
جاشو
farm hands
U
کارگر مزرعه
farm hands
U
کشتیار
farm hands
U
پالیزگر
It is in the hands of God .
U
دردست خدا ست
My hands are tied.
<idiom>
U
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
clean hands
U
پاکی
all hands parade
U
همگی به رژه
by show of hands
U
با نشان دادن دست
change hands
U
دست بدست رفتن
hour hands
U
عقربه ساعت شمار
to change hands
U
دست بدست رفتن
clean hands
U
بی الایشی
all hands parade
U
سان و رژه عمومی
link
U
دستور ترکیب یک لیست از فایلهای جداگانه با هم
link
U
قوانین بیان ارسال داده روی کانال
link
U
رابط
link
U
طرح ISO/OSI که بستههای داده را به اتصال بعدی می فرستد و تصحیح خطا میکند
link
U
لیست داده هایی که هر ورودی آدرس بعدی را دارد
link
U
برنامههای بررسی کامپیوتری برای بررسی اینکه هر قطعه در ارتباط با دیگران خوب کار میکند یا نه
link
U
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
link
U
تابع نرم افزاری که امکان ارسال داده بین برنامههای ناسازگار میدهد
link
U
مسیر ارتباطی یا کانال بین دو قطعه یا وسیله
link-up
U
پیوستن
link up
U
پیوستن
link up
U
عمل الحاق
T link
U
اتصال سریع و طولانی داده
link
U
اتصال یا وصل کردن دو قطعه سخت افزار یا نرم افزار
T link
U
که میتواند داده تا چند مگابیت در ثانیه منتقل کند
link
U
پیوند دادن
link
U
به هم پیوستن
link
U
ارتباط
link
U
پیوند
link
U
دادهای که در فایل یا برنامه کاربردی دیگری به آن مراجعه شده است
link
U
نوار
link
U
رکابی
link
U
شاخه رابط
link
U
بند
link
U
حلقه
link
U
پیونددادن
link
U
جفت کردن
link
U
میدان گلف
link
U
زنجیر قلاب
link
U
بهم پیوستن
link
U
حلقه زنجیر نوار فشنگ
link-up
U
عمل الحاق
link
U
اتصال
link
U
حلقه زنجیر
link
U
دانه زنجیر پیوند
link
U
عضو اتصال
link
U
ملحق شدن دو یکان
link
U
نقطه الحاق
link
U
الحاق ملحق
link
U
متصل کردن
standard poker hands
U
استانداردبرهایدستی
He has laid hands on these lands.
U
دست انداخته روی این اراضی
to get
[lay]
[put]
your hands on somebody
<idiom>
U
کسی را گرفتن
[دستش به کسی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
Those who agree,raise their hands.
U
موافقین دستهایشان رابلند کنند
I am busy . my hands are tied.
U
دستم بند است
It changed hands a few times before I got it.
U
چند دست گشت تا به من رسید
Wipe your hands on a towel.
U
دستهایت را با حوله پاک کن
shake-hands grip
U
طرزقرارگیریدست
to read people's hands
U
کف بینی کردن
ammunition in hands of troops
U
مهمات موجود در دست یگانها
communications link
U
پیوند مخابراتی
fuse link
U
فشنگ فیوز
fusible link
U
عضو ذوب شونده
fusible link
U
اتصال کوچک در یک PLA که میتواند وسیله را موقتا به برنامه وصل کند
data link
U
پیوند دادهای
fusible link
U
اتصال گداختنی
communication link
U
پیوند ارتباطی
common link
U
حلقه معمولی
cold link
U
پیوند دستی
link verb
U
افعالربطیمثلAppear,Be,Seem
track link
U
اتصالشیار
split link
U
چاکشاخهایرابط
cold link
U
پیوند سرد
lifting link
U
اتصالدنده
cutter link
U
اتصال
cuff link
U
دکمهسرآستین
fuse link
U
رابط فیوز
fuse link
U
فیوز باز
end link
U
حلقه پایانی
coupler link
U
لینک اتصال
coupler link
U
عضو اتصال
data link
U
محور مخابرات
data link
U
ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
data link
U
راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند
data link
U
تجهیزاتی که اجازه انتقال اطلاعات به صورت یک داده رامیدهد
data link
U
پیوند داده
data link
U
اتصال داده
drag link
U
اتصال کششی
drag link
U
عضو کشش
communication link
U
رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
communication link
U
تسلسل مخابراتی
communication link
U
اتثال ارتباطی
dynamic link
U
پیوند پویا
end link
U
حلقه انتهایی
compression link
U
حلقهاتصال
intermediate link
U
حلقه میانی
link chain
U
زنجیر اتصال
link attached
U
دور دست
link bar
U
میله اتصال
sleeve link
U
دکمه زنجیری
link belt
U
نوار فشنگ
saddle link
U
حلقه زین دار
radio link
U
پیوند رادیویی
link belt
U
نوار حلقهای جداشونده فشنگ
link belt
U
تسمه رابط
link belt
U
تسمه اتصال
link-ups
U
عمل الحاق
link-ups
U
پیوستن
link boy
U
مشعل دار
missing link
U
حلقه مفقوده
link fuse
U
فیوز باز
link encryption
U
خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
the connecting link
U
علت
link attached
U
دور
link chain
U
زنجیر رابط
line link
U
خط اصلی
warm link
U
پیوند گرم
link attached
U
راه دور
causal link
U
رابطه سببیت
acetylene link
U
پیوند استیلنی
link register
U
ثبات پیوند
link trainer
U
دستگاه پروازاموز
link road
U
راه فرعی
acetylenic link
U
پیوند استیلنی
Time hangs heavily on my hands.
U
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
Recent search history
Forum search
1
I believe the definition of the word of Mastoiditis is wrong.
0
It has gotten so bad that washing one’s hands in the kitchen sink becomes an uncomfortable undertaking. Therefore, we are introducing a new policy that mandates that employees wash their dishes
0
It has gotten so bad that washing one’s hands in the kitchen sink becomes an uncomfortable undertaking. Therefore, we are introducing a new policy that mandates that employees wash their dishes
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com